سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صدای مشاور ... بفرمائید
  • دکتر زهرا کرامتی ( پنج شنبه 87/8/30 :: ساعت 11:20 صبح)

    مدعی خواست که از بیخ کند ریشه ی ما     غافل از آنکه خدا هست در اندیشه ی ما

    آقای رییس چیزهایی می گوید که می فهمی حسادت ها دست از سرت بر نمی دارند. چقدر خوشحالی و خداوند را شاکری که نه نقطه ی ضعفی داری و نه سوژه ای که دستاویز حسودانت باشد..  اما همواره از خود می پرسی که این همه حساسیت برای چیست؟ آیا این بدبینی ها و بدگویی ها تمامی دارد؟
    بعد با خود می گویی هرگز تمام نمی شود مگر اینکه تو نباشی! حضور تو، برای بعضی ها آزار دهنده است هر چند کاری به کارشان نداشته باشی. تخریب می شوی و خوب یا بد بودنت هم  اهمیتی ندارد. برای پشت هم اندازان و خبرچینان ـ البته خبر دروغ ـ  مهم نیست که تو آیا گناهی داری یا نه..؟  مهم این است که تو گناهکار شناخته شوی. اینان تو را تخریب می کنند چون هم خودشان سبک می شوند و شب راحت می خوابند و هم در رقابت خیالی شان با تو پیروز میدان خواهند بود. رقابتی که از نظر تو، نه وجود دارد و نه آرزوهای آنان را داری که خود را رقیبشان بدانی...
    تو که چیزی نیستی یا بهتر بگویم تو هیچ هستی... ولی بیچاره کسی که به هیچ حسادت می کند و نیست را بزرگ می بیند.. دلت می سوزد حتی برای بدخواهان و بد گویان «هیچ» که بدجوری دارند به بی راهه می روند...
    با این حال تا دل به خدا داده ای و لطفش را با تمام وجود احساس می کنی، نه شر حاسدان برایت مهم است نه وسوسه ی خناسان..  که فرموده اند: خداوند در دو صورت به بندگانش می خندد. یک بار وقتی است که او می خواهد کسی را بالا ببرد و همه ی خلق جمع می شوند و دست به دست هم می دهند تا او را به زمین بزنند. بار دیگر وقتی است که خداوند می خواهد یکی را زمین بزند اما همه ی خلق تلاش می کنند تا او را بالا  ببرند. و افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد..



  • کلمات کلیدی :

  • دکتر زهرا کرامتی ( پنج شنبه 87/8/30 :: ساعت 11:20 صبح)

    از دیدگاه خداپرستان و موحدان، در این که تمام هستی به اراده ی خداوند یکتا می گردد، هیچ تردیدی نیست. از این رو یک انسان مومن نباید در زندگی خود، دل به غیر خداوند ببندد و بدان امید داشته باشد.. این همان معنای توکل است که به عنوان یک اصل، در نگاه و زندگی مسلمانان پذیرفته شده است.  اگر خداباوران برای انجام امور زندگی خود، به افراد یا اشیای دیگری هم متوسل می شوند، می دانند که این ها وسیله ها و ابزاری هستند که خداوند برای رفع نیازهایشان در اختیارشان گذارده است و  قدرت های ما فوق بشری و امکانات شگرف مادی، هرگز نمی توانند بدون اراده و خواست خداوند کریم، حتی ارزنی را جا به جا کنند...
     البته توکل به این معنی نیست که "تنبل نرو به سایه سایه خودش می آیه" بلکه باید تمام وسایل را به کار گرفت و تلاش لازم را به خرج داد؛ اما برای رسیدن به نتیجه، تنها به او چشم داشت که اگر امری بر خلاف مشیت او باشد هرگز اتفاق نمی افتد؛ حتی اگر همه ی دنیا برای تحقق آن  تلاش کنند.
    این که گفته شد از صریح بسیاری از آیات قرآنی و روایات دینی استفاده می شود و جای هیچگونه حرف و حدیثی هم باقی نمی گذارد. یوسف که پیامبر خداست در ایامی که به خاطر اتهام ناروا در زندان بود، دو نفر از زندانیان نزدش آمدند وخواب هایی نقل کردند وتعبیر آن را خواستند.  یکی از آنان خواب دیده بود که پرندگان از آسمان فرو می آیند و از غذایی که او برسر دارد می خورند. دیگری خواب دیده بود که  انگور را می فشارد و از آن شراب تهیه می کند.
    حضرت یوسف به اولی فرمود: «تعبیر خواب تو این است که چند روز دیگر اعدام می شوی» و به دیگری فرمود :  تو به زودی از زندان نجات می یابی و به دربار عزیز مصر راه پیدا می کنی و حتی بادیه گردان پادشاه می شوی. اما حالا که می روی و به شاه نزدیک می شوی، نزد او، یادی هم از ما بکن که به ناحق در زندان هستیم.
    جبرئیل بر یوسف نازل شد و گفت: ای یوسف! چه کسی تو را بهترین مردم قرار داد؟
    یوسف: پروردگارم
    جبرئیل: چه کسی تو را نزد پدرت، عزیز تر از برادرانت قرار داد؟
    یوسف: پروردگارم 
    جبرئل: چه کسی کاروان را سراغ تو فرستاد تا از چاه نجات یابی؟
    یوسف: پروردگارم
    جبرئیل: چه کسی مکر زنان دربار را از تو برطرف کرد؟
    یوسف: پروردگارم
    جبرئیل: همان پروردگارت  می گوید: چه چیزی باعث شد که حاجت خود را به جای اینکه به من بگویی از مخلوق من بخواهی؟ حالا که چنین است چند سالی در زندان بمان.

    قرآن می گوید: فلبث فی السجن بضع سنین. یعنی چند سال در زندان باقی ماند. روایات دینی و مفسران می گویند این چند سال، هفت سال طول کشید. 
                                                                               به نقل از تفسیر مجمع البیان ج ه ص 235



  • کلمات کلیدی :

  • دکتر زهرا کرامتی ( پنج شنبه 87/8/30 :: ساعت 11:20 صبح)

    جلسه ی هم اندیشی جوانان در این هفته هم ادامه داشت. گوشه هایی از عرایض خودم را برای اطلاع دوستان در اینجا درح می کنم:
     در چند جلسه موضوع توحید را اجمالا بررسی کردیم. اصل بعدی عدل است. اما یکی دو نکته هست که هرچند از نظر تاریخی  در خلال مباحث عدل پیش آمده است اما از نظر منطقی، باید قبل از مبحث عدل به آنها پرداخت.
    در نیمه ی اول قرن هجری که علم کلام داشت رونق پیدا می کرد وقتی از عدل بحث می شد، موضوعی مورد شبهه قرار گرفت که کارهای خدا به چه منظور است؟ آیا خدا هم در افعال و کردارش هدفی را دنبال می کند؟ اگر اینطور است هدف از آفرینش چیست؟ اگر عدل الهی را بپذیریم موضوع جبر و اختیار انسان چه می شود؟ آیا انسان مجبور است راهی را برود یا مختار است که خود سرنوشت خود را رقم بزند؟ اگر مجبور باشد که با عدل خدا منافات دارد؛ زیرا جه عقلی قبول می کند که تو مجبور باشی کاری را انجام بدهی ولی بعدا به خاطر همان کار محاکمه بشوی و سوال و جواب پس بدهی. و اگر بگوییم انسان مختار است که هر کاری دوست دارد انجام بدهد که این هم با فاعلیت خدا و قدرت او در تضاد است. از اینجا به همان مسأله ی معروف قضا و قدر هم می رسیم.
    بنابراین خوب است که قبل از شروع مبحث عدل این چند محور را بحث بکنیم و سپس به عدل بپردازیم. این کار سیر منطقی بحث را روان تر می کند.
    اشعری ها که از فرقه های کلامی و اعتقادی معروف اسلامی هستند می گویند انسان آفریده شده و همه ی راهها و مسیرها هم برایش تعیین شده است. بنابراین هیچ قدرتی بر انتخاب راه خودش ندارد و اعمال و رفتارش هم به نوعی تابعی از این بی ارادگی و جبر است که باید انجام بدهد. آن وقت اینها در برابر این پرسش که در این صورت تکلیف عدل الهی چه می شود می گویند: عدل به این تعریفی که شما از آن دارید مفهوم ندارد. یعنی لازم نیست افعال حسن و قبح ذاتی داشته باشد که لازم باشد خدا بر اساس آنها رفتار کند. لازم نیست خدا آنچه را ما عدل می دانیم انجام دهد بلکه هرچه خدا انجام می دهد عدل است هرچند از نظر ما کار شایسته ای نباشد. یا به عبارتی دیگر این گونه نیست که حکمت و مصلحت یک امر مشخص شده ای باشد و خدا فعل حکیمانه انجام دهد بلکه هر کاری که خدا انجام دهد حکمت است. معنای این حرف این است که اگر ظلمی هم باشد چون اراده و کار خداست عدل است و ما حق اعتراض و تعیین تکلیف برای او نداریم.
    معتزلی ها که گروه دیگری از فرقه های کلامی اسلامی هستند معتقدند که همه چیز در اختیار ماست و اصلا جبر معنی ندارد. خداوند انسان را آفرید و همه ی اختیارش را به خودش سپرد و دیگر خودش هیچ نقشی در افعال انسان و سرنوشت او ندارد. اشکال این حرف این است که پس فاعلیت علی الاطلاق خدا چه می شود؟ یعنی آیا باید مانند یهودیان اعتقاد به این پیدا کرد که یدالله مغلوله؟ یعنی خدا دیگر هیچ نقشی در انجام امور ندارد؟
    اما شیعه می گوید: نه جبر مطلق نه اختیار مطلق! : اعتقاد به جبر از نظر فطری کاملاً مردود است. یعنی وقتی ما به وجدان عمومی بشر مراجعه می کنیم می بینیم که وجدان عمومی بشر، احبار را قبول ندارد. در طورل تاریخ، هرگز بشر بدون قانون نبوده است؛ حتی اگر این قانون بد باشد. خب همین که بشر برای گذران رندگی به قانون روی می آورد دلیل این است که او مجبور نیست راه از پیش تعیین شده ای را طی کند. چون ااگر مجبور بود لازم نبود که قانون وضع شود تا اختیار او محدود شود. می گفتیم خب ما مجبوریم آدم بکشیم مجبوریم حق دیگران را بخوریم مجبوریم به مال و ناموس دیگران تجاوز کنیم و ... وجدان عمومی بشر می فهمد که انسان مجبور نیست در قالب خاصی باشد و چون مختار است و می تواند هرکاری دوست داشت انجام بدهد ما به وسیله قانون برایش قالب و چهارچوب درست می کنیم. از نظر عقلی هم همینطور است؛ زیرا این عاقلانه نیست که من مجبور باشم به کسی سیلی بزنم ولی به خاطر آن هم عذاب بشوم. این همان موضوع حسن و قبح ذاتی اعمال است که شیعه بر خلاف اشعری ها به آن معتقد است. اعتقاد به اختیار مطلق هم مردود است زیرا با فاعلیت و اراده ی الهی تضاد پیدا می کند.
    حتما زیاد شنیده اید که اعتقاد شیعه بر مبنای "نه جبر و نه تفویض بلکه چیزی میان این دو" بنا نهاده شده است. این مربوط به حدیثی است که امام در پاسخ فردی فرمود: لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین
    شیعه معتقد است که خداوند حکیم نه به صورت مطلق و تمام عیار، انسان را مجبور به عملی می کند و نه به صورت مطلق و تمام عیار، اختیارش را به گونه ای به او واگذار کرده است که خود نقشی نداشته باشد. اساتید ما مثال خوبی برای درک این معنی دارند. می گویند: مثل این است که شما راننده ی اتوبوس برقی باشید که در تمام مسیر باید با اتصال اهرم ارتباطی وسیله تان با برق، حرکت کنید. شما در این مسیر اختیار دارید که هرجور دوست دارید رانندگی کنید. با سرعت بروید یا آهسته برانید. هرجا دوست دارید توقف کنید و هرجا دوست دارید به راست یا چپ بپیچید. اما اگر یک لحظه آن محور ارتباطی شما با نیرویی که همه ی حرکت شما منوط به وجود اوست قطع بشود شما فاقد هرگونه حرکت یا اختیار هستید.
    یک اشتباهی که پیش می آید و معمولا دوستان سوال می کنند این است که خدا مگر نمی داند که من فردا جه کاره می شوم و آینده ی ما را مگر نمی داند؟ در این زمینه باید گفت که اطلاع خدا از آینده ی من به معنای مجبور بودن من نیست.خدا می داند من فردا به بی راهه می روم؛ این به معنای جبر نیست. این شمول علم خدا بر همه چیز است. ما نباید دچار مغلطه بشویم یا انحرافات خود را گردن خدا بیندازیم. مثل آن بنده ی خدا که می گفت: می خوردن من حق ز ازل می دانست.. گر می  نخورم علم خدا جهل شود. در این زمینه من همیشه یک مثال دارم. هرچند مثال فقط برای نزدیک کردن مطلب به ذهن است. فرض کنید شما برای فرزندتان دو نوع خوراکی می خرید و جلوی او می گذارید. شما بر اساس شناختتان می دانید که او کدام یک را انتخاب می کند. آیا این علم شما به معنای مجبور بودن اوست؟


  • کلمات کلیدی :

  • دکتر زهرا کرامتی ( پنج شنبه 87/8/30 :: ساعت 11:20 صبح)

    چند روز پیش آقای کیایی نژاد، نماینده ی سابق مجلس، که از دوستان خوب ماست به دیدنم آمده بود. او اهل طالقان و بسیار انسان دوست داشتنی و سلیم النفسی است. به مناسبتی، صحبت از فردی شد. من که او را دوست می دارم از روی دوستی و محبت گفتم: خیلی پدر سوخته است.
    البته منظورم از پدر سوختگی، معنای بدش نبود.  منظورم زیرکی و زبلی او بود که چطور بلد است هرچیزی را که اراده می کند به خورد اطرافیانش بدهد و می تواند با پنبه سر ببرد وکسی احساس نکند.
    آقای کیائی نژاد یاد خاطره ای از مرحوم آقای طالقانی افتاد که می گفت: یک روز یکی به شکایت از دیگری نزد من آمده بود. او در ضمن صحبتش مدام می گفت: خیلی آدم پدر سوخته ای است.
    من گفتم: نه آقا.. من پدر او را می شناسم. پدرش خیلی آدم خوبی است.
    او گفت: خب من هم پدرش را که نمی گویم؛ خودش را می گویم که خیلی پدر سوخته است.
    آقای طالقانی می گفت: من هی تکرار کردم که پدرش آدم خوبی است و او هی جواب می داد که منظور من خودش است نه پدرش...



  • کلمات کلیدی :

  • دکتر زهرا کرامتی ( پنج شنبه 87/8/30 :: ساعت 11:20 صبح)

    خیلی وقت بود نبودم اینجاها.. یعنی نه اینکه نبودم.. بودم اما نمی تونستم بیام.. در طول این یک ماه گذشته آنقدر درگیر کارها بودم که حتی فرصت نمی کردم هفته به هفته سری به وبلاگ بزنم و کامنت های دوستانم را ببینم.. هر پروزه ای که تمام می شد می گفتم خب حالا دیگه می رم سراغ وبلاگم.. اما پروژه ی بعدی شروع می شد و انبوره کارهای اداری و ملاقات هایی که به ناچار باید خودم انجامشان می دادم..
    اما امشب شبکه ی سوم سیما کاری کرد که مجبور شدم با وبلاگم آشتی کنم.. آن هم در اوج خستگی.. امشب تلویزیون خلاصه ای از سفر حج را نشان می داد.. بدجوری دلمان را برد.. بدحوری اشکمان را درآورد.. پرواز کردم وقتی کبوترهای قبرستان ابوطالب را نشان می داد.. باریدم وقتی باران رحمت خدا را در مسجدالحرام به تصویر کشید.. سوختم وقتی بغض آن بنده ی خدا را نشانه رفت که می سوخت و حرف می زد..
    امشب یاد وبلاگم افتادم.. یاد دلتنگی هایم.. یاد روزها و شب هایی که تمام حس غریبم را با وبلاگم و دوستانم تقسیم می کردم.. یاد سفرم.. یاد همسفرهایم.. یاد ستون های مسحدالنبی.. یاد باب علی و باب بین الحرمین

    کنار دستم نشسته بود.. گریه هایم را می دید.. نگاهش نمی کردم اما می دیدم که دارد یواشکی نگاهم می کند.. او هم می سوخت و زیر چشمی هوایم را داشت.. می خواستم داد بزنم بگویم تو دیگر چرا؟ تو چرا بغض کردی؟ تو که ده روز دیگر پرواز داری.. تو که داری می روی به دامانش چنگ بزنی.. اما چیزی نگفتم.. می دانم جوابش چه بود؟ می گفت گوشه گوشه ی آن دیار تو را می بینم.. همه جا با هم بودیم ولی حالا تنها می روم..
    عزیزم! تو تنها نیستی.. تو بهترین همراه را داری.. تو می روی که تنهایی هایت را بر زمین بگذاری.. نمی گویم که این منم که تنها هستم چون نمی خواهم دلت اینجا باشد.. برو نازنین.. برو ..

    خدایا! خسته ام.. امشب خستگی را با تمام وجود حس می کنم.. امشب یاد آرامش کنار تو افتادم.. یاد روزها و شب هایی که هیچ دغدغه ای نداشتم.. نه فکر کار بودم و نه مسئولیت و نه گرفتاری ها و مشکلات.. شب هایی که تا دم صبح کنار خانه ات می نشستم و به آن مکعب مشکی زل می زدم.. گمشده ای داشتم که هرچه می گشتم پیدایش نمی کردم اما می دانستم که هست هرچند من لایق دیدارش نبودم..
    خدایا! امشب خواب مگر سراغی از من بگیرد که از این همه ملال و دل خستگی ... شاید آرام بگیرم... و این وبلاگ امشب با من می سوزد.. بگذارید صدایش را روشن کنم.. بگذارید بسوزد و بسوزاندم..



  • کلمات کلیدی :

  • <   <<   11   12   13   14   15   >>   >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    مورچه ها
    تخته سنگ
    گفگوی شمعها
    عقابها
    جهان
    دانلود آموزش تنظیمات بایوس
    قالب وبلاگ
    کرک چکار انجام می دهد؟
    هارد به هارد
    ذخیره صدای پس زمینه سایت
    پرداختن قبض تلفن از طریق اینترنت
    تم زیبای رویال
    یه برنامه توپ واسه ریجستری
    وصیت نامه خمینی کبیر
    حذف کلماتی که قبلا جستجو کرده ایم
    [همه عناوین(149)]